با مردمم در کوچه‌های شهر
شعر: جعفر کوش‌آبادی
موسیقی: حسین حدیثی

تا اوج؟ نه!
تا قله؟ نه!
تا آرزوی مردم شهرم صعود خواهم کرد.

آن‌جا زه کشیده‌ی شب را
آن‌قدر می‌کشم تا پاره‌تر شود.

بر چنگ صبح‌گاه آن‌قدر می‌نوازم
تا پنجه‌ام به هر سر انگشت
خورشید گل کند.

در کوچه‌های شب
آن‌جا که دوستی
همواره کیفرش
رگبار تیر بود و سیاه‌چال،

مردان من
مردان خوب من
از دوستی دریغ نکردند.

بگذار دشمنان
از کوچه‌های خاکی بانه
از قله‌های سرخ قراداغ
مغرور بگذرند.

بگذار باروت و سرب‌شان
بر سینه‌های خسته و غم‌ناک گل کند
نه! من هراس نخواهم کرد.

من با مردمم
با خستگان راه‌گشایی که هیچ‌گاه
از ره نمانده‌اند،

تا دشت‌های پر شقایق تاریخ
آن‌جا که روی چهر پر از خون لاله‌ها
شاهین انقلاب
پرپرزنان هوای نشستن دارد
آری، صعود خواهم کرد.